درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
دلتنگی
دلتنگی
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:5 :: نويسنده : محدثه
امشب تپش برای دلم سخت می شود خونم ز راه رفتن تو می کند عبور
هر چند رفته ای و تو را شعر کرده ام حالا تو در تمام وجودم شدی حضور
راه است . راه خالی وبی انتها و من بر غیبتی که کرده ام باید شوم صبور
با اشکهای دفتر شعرم تو می چکی ای جاری از میان حریر و گل و بلور
امشب غزل نخوانده مرا مست کرده ای با گرگر خیال حضورت شدم تنور
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:5 :: نويسنده : محدثه
به مامانم میگم:نمیخای واسه ما آستین بالا بزنی؟میگه:پسرم زن میخوای؟گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ گفتم آستیناتو بالا بزنی با هم مچ بندازیم ببینیم کی قوی تره ***************************
رفتم تو ماهی فروشی به فروشنده می گم :آقا یه ماهی قزل آلا بدین.میگه : واسه خوردن میخای؟میگم: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم واکسن هاری و کزازشو بزنم و برم ***************************
تو اتوبان گشت نا محسوس یه ماشینو گرفته بود.راننده ماشینه به پلیسه میگه :می خای جریمم کنی؟ پلیسه میگه: پـَـ نـَـ پـَـ بادو تا همکارام میخاستیم حکم بازی کنیم یه یار کم داشتیم گفتیم مزاحم شما بشیم ***************************
دوستم گفت: اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟ گفتم: پـَـ نـَـ پـَـ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه ***************************
واسه دوستم عکس ایمیل کردم زنگ زدم میگم فرستادمش واست . میگه یعنی الان تو ایمیلمه؟ پـَـ نـَـ پـَـ الان دم در خونتونه ولی دستش به زنگ نمیرسه درو بزن بیاد بالا ***************************
میگم رسیدی خونه زنگ بزن،میگه تلفن کنم؟،میگم پـَـ نـَـ پـَـ زنگ خونه بغلی رو بزن در رو ***************************
کمیته انضباطی دانشگاه خواسته رفتم تو میگه شما دو ترم تعلیق خوردید اعصابم خورد سرمو انداختم پایین دارم لبمو میخورم میگه ناراحت شدید؛ پـَـ نـَـ پـَـ خوشحال شدم دارم فکر میکنم چجوری این لطف شما رو جبران کنم ***************************
یکی تو دانشگاه ازم پرسید ورودی چندی؟ گفتم85 همچین با تعجب گفت پس ترم اخری گفتم پـَـ نـَـ پـَـ ترم اولم ولی از آخر اومدم شروع کنم **************************
یه شب یه یارو که نقاب زده بود با تفنگ جولوی یه دختره تو خیابون رو میگیره.دختره میگه:میخای پولامو بدزدی؟یارو میگه: پـَـ نـَـ پـَـ اومدم بهت پیشناهاد ازدواج بدم .چون دیر وقت بود گفتم مزاحم خانواده نشم ***************************
یکی از این سوسک کوچیکا از جلو پام رد شده یه دستمال از جیبم درآوردم ... دوستم میگه میخوای بکشیش ؟ پـَـ نـَـ پـَـ آبریزش بینی داره میخوام نریزه رو قالی ***************************
به همسایم میگم جارو برقی دارید؟ میگه جاروبرقی میخوای؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخواستم چک کنم اگه ندارید براتون بخرم.
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : محدثه
کاش من شب بودم
و سکوتم زنوای جغدی
یا صدای قدم شبگردی
ناگهان از دل من پر می زد
کاش من شب بودم
در بر ماه پراز نور و امید
تا سحر شعرو غزل می خواندم
با غزل از دل هر شبگردی غصه را می راندم
کاش من شب بودم
تاکه در سفره آن درویشی
کز جهان غیر شماتت نچشید.
نان ایثارو محبت بنهم
و پتوی پر از کوکب خود
بنهم بر سر آن کودک آواره شهر
کز سر وحشت شب
یا غم سردی آن به خودش می لرزد
کاش من شب بودم
که شوم زود تمام
بهر آن کس که دلش از غم شبها خون است
کاش من شب بودم
تا که خورشید ز شمشیر سحر
سینه ام را بدرد
و تمام افق از خون تنم سرخ کند
و چو شمعی که سحر می میرد
بود من یکسره نابود شود
((کاش من شب بودم))
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:2 :: نويسنده : محدثه
دوستم داشته باشی یا نداشته باشی
دوستم داشته باشی یا نداشته باشی ،یا اصلا دوست داشته باشی که دوستت داشته
باشم یا نداشته باشم، دوست داشتنت برایم عادت شده است ، دوست دارم که دوستت داشته باشم و از دست تو هی چ کاری بر نمی ( ̲̅:̲̅:̲̅:̲̅[̲̅ ̲̅]̲̅:̲̅:̲̅:̲̅) گنده ترین اینارو میخوام میخوام قلب شکسته ام رو باهاش پانسمان کنم ! آید .
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : محدثه
![]() •انتظار واژه قشنگی بود برای وقتی که او در راه بود انتظار تلخترین واژه می شود وقتی میدانی قرار نیست بیاید هر ثانیه مرگ است انتظار کسی که میدانی نخواهد آمد و من همیشه در انتظار !
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:0 :: نويسنده : محدثه
دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت اي دختر بهار حسد مي برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستي ترا با هر چه طالبي بخدا مي خرم ز تو بر شاخ نوجوان درختي شكوفه اي با ناز ميگشود دو چشمان بسته را ميشست كاكلي به لب آب تقره فام آن بالهاي نازك زيباي خسته را خورشيد خنده كرد و ز امواج خنده اش بر چهر روز روشني دلكشي دويد موجي سبك خزيد و نسيمي به گوش او رازي سرود و موج بنرمي از او رميد خنديد باغبان كه سرانجام شد بهار ديگر شكوفه كرده درختي كه كاشتم دختر شنيد و گفت چه حاصل از اين بهار اي بس بهارها كه بهاري نداشتم خورشيد تشنه كام در آن سوي آسمان گويي ميان مجمري از خون نشسته بود مي رفت روز و خيره در انديشه اي غريب دختر كنار پنجره محزون نشسته بود
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 12:59 :: نويسنده : محدثه
نگاه کن،
که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن،
تمام هستی ام خراب می شود...
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن،
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نور ها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاج ها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شعر ها و شور ها...
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن،
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
نگاه کن،
که من کجا رسیده ام
به کهکشان ، به بیکران، به جاودان...
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : محدثه
سکوت کوچههای تارِ جانم، گریه میخواهد تمام بندبندِ استخوانم، گریه میخواهد
ببار ای ابر بارانزا! میان شعرهای من
که بغض آشنای آسمانم، گریه میخواهد
بهاری کن مرا جانا! که من پابند پاییزم
و آهنگ غزلهای جوانم، گریه میخواهد
نمیخواهم دگر آیینه را؛ چشمان من مُردند
که در متنش نگاه ناتوانم، گریه میخواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتّی گریههای بیامانم، گریه میخواهد
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 12:56 :: نويسنده : محدثه
▒)(▒)_______███☼███____(▒)(▒) |
|||
![]() |