شعر دخترانه
دختـری با مادرش در رختخواب .... درد و دل می كرد با چشمی پر ز آب
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست .... زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاكی را بریزم بر سرم .......روی دستت باد كردم مادرم
سن من از ..... افزون شده ..... دل میان سینه غرق خون شده
هیچكس مجنون این لیلی نشد ... شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته ...... بوی ترشی خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت . خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا می شود ...غنچه ی عشقت شكوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور كن .........این همه شوهر یكی را تور كن
گفت دختر: مادر محبوب من ............ ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها ........... من بدم می آید از این كارها
در خیابان یا میان كوچه ها .......سر به زیر و با وقارم هر كجا
كی نگاهی می كنم بر یك پسر ..... مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟
غیر از آن روزی كه گشتم همسفر ... با سعید و یاسر و ایضا ً صفر
با سه تا شان رفته بودیم سینما ........ بگذریم از ما بقیه ماجرا
یك سری، هم صحبت یاسر شدم ... او خرم كرد، آخرش عاشق شدم
یك دو ماهی یار من بود و پرید ..... قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله .... یك زمانی عاشق من شد بله
بعد هوتن یار من فرهاد بود ........ البته وسواسی و حساس بود
بعد از این وسواسی پر ادعا ......... شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم ...... بعد مانی عاشق هانی شدم
بعد هانی عاشق نادر شدم ........... بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او ...... گفت: ساكت شو دگر ای فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختری ..روز و شب بودم به فكر شوهری
لیك جز آنكه تو را باشد یك پدر .. دل نمی دادم به هر كس این قدر
خاك عالم بر سرت، خیلی بدی .....واقعا ً كه پــوز مـــادر را زدی
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست .... زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاكی را بریزم بر سرم .......روی دستت باد كردم مادرم
سن من از ..... افزون شده ..... دل میان سینه غرق خون شده
هیچكس مجنون این لیلی نشد ... شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته ...... بوی ترشی خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت . خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا می شود ...غنچه ی عشقت شكوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور كن .........این همه شوهر یكی را تور كن
گفت دختر: مادر محبوب من ............ ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها ........... من بدم می آید از این كارها
در خیابان یا میان كوچه ها .......سر به زیر و با وقارم هر كجا
كی نگاهی می كنم بر یك پسر ..... مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟
غیر از آن روزی كه گشتم همسفر ... با سعید و یاسر و ایضا ً صفر
با سه تا شان رفته بودیم سینما ........ بگذریم از ما بقیه ماجرا
یك سری، هم صحبت یاسر شدم ... او خرم كرد، آخرش عاشق شدم
یك دو ماهی یار من بود و پرید ..... قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله .... یك زمانی عاشق من شد بله
بعد هوتن یار من فرهاد بود ........ البته وسواسی و حساس بود
بعد از این وسواسی پر ادعا ......... شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم ...... بعد مانی عاشق هانی شدم
بعد هانی عاشق نادر شدم ........... بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او ...... گفت: ساكت شو دگر ای فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختری ..روز و شب بودم به فكر شوهری
لیك جز آنكه تو را باشد یك پدر .. دل نمی دادم به هر كس این قدر
خاك عالم بر سرت، خیلی بدی .....واقعا ً كه پــوز مـــادر را زدی