درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگی و آدرس deltangi15.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 48
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 11211
تعداد مطالب : 104
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد تغییر شکل موس

دلتنگی
دلتنگی
پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, :: 13:8 ::  نويسنده : محدثه       

جالب سرا

 

شعر دخترانه

دختـری با مادرش در رختخواب .... درد و دل می كرد با چشمی پر ز آب


گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست .... زندگی از بهر من مطلوب نیست


گو چه خاكی را بریزم بر سرم .......روی دستت باد كردم مادرم


سن من از ..... افزون شده ..... دل میان سینه غرق خون شده


هیچكس مجنون این لیلی نشد ... شوهری از بهر من پیدا نشد


غم میان سینه شد انباشته ...... بوی ترشی خانه را برداشته


مادرش چون حرف دختر را شنفت . خنده بر لب آمدش آهسته گفت


دخترم بخت تو هم وا می شود ...غنچه ی عشقت شكوفا می شود


غصه ها را از وجودت دور كن .........این همه شوهر یكی را تور كن


گفت دختر: مادر محبوب من ............ ای رفیق مهربان و خوب من


گفته ام با دوستانم بارها ........... من بدم می آید از این كارها


در خیابان یا میان كوچه ها .......سر به زیر و با وقارم هر كجا


كی نگاهی می كنم بر یك پسر ..... مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟


غیر از آن روزی كه گشتم همسفر ... با سعید و یاسر و ایضا ً صفر


با سه تا شان رفته بودیم سینما ........ بگذریم از ما بقیه ماجرا


یك سری، هم صحبت یاسر شدم ... او خرم كرد، آخرش عاشق شدم


یك دو ماهی یار من بود و پرید ..... قلب من از عشق او خیری ندید


مصطفای حاج قلی اصغر شله .... یك زمانی عاشق من شد بله


بعد هوتن یار من فرهاد بود ........ البته وسواسی و حساس بود


بعد از این وسواسی پر ادعا ......... شد رفیقم خان داداش المیرا


بعد او هم عاشق مانی شدم ...... بعد مانی عاشق هانی شدم


بعد هانی عاشق نادر شدم ........... بعد نادر عاشق ناصر شدم


مادرش آمد میان حرف او ...... گفت: ساكت شو دگر ای فتنه جو


گرچه من هم در زمان دختری ..روز و شب بودم به فكر شوهری


لیك جز آنكه تو را باشد یك پدر .. دل نمی دادم به هر كس این قدر


خاك عالم بر سرت، خیلی بدی .....واقعا ً كه پــوز مـــادر را زدی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: